مکاتب تدوین استراتژی یا جنگل استراتژی
۱۳۹۹/۱۰/۲۷ ۱۴۰۰-۰۳-۱۹ ۹:۳۳مکاتب تدوین استراتژی یا جنگل استراتژی
یکی از ویژگیهای دانش استراتژی، وجود دیدگاههای متنوع و اختلافنظرهای فراوان در میان استراتژیستهاست.
دانشمندان و متخصصان استراتژی، هر یک تعریفی متفاوت از استراتژی ارائه میکنند و آن را به شکل مطلوب خود در گفتهها و نوشتههایشان به کار میبرند. اختلافها صرفاً در حد معنای یک واژه نیست؛ بلکه در مرحلهی اجرا و پیادهسازی استراتژی نیز، مدیران و صاحبنظران، فرآیندها و مسیرهای بسیار متفاوتی را به کار میبندند. اگر با این تنوع آشنا نباشید بهسرعت در دنیای پیچیده و درهم استراتژی، گیج و سردرگم میشوید.
هنری مینتزبرگ و همکارانش، کتاب جنگل استراتژی (Strategy Safari) را با این هدف نوشتهاند که گستردگی و تنوع دیدگاهها را به مخاطبان خود گوشزد کرده و آنها را برای ورود به این عرصه پهناور آماده کنند.
کتاب جنگل استراتژی در سال ۱۹۹۸ منتشر شده است. آنها به این نتیجه رسیدهاند که استراتژی در ذهن و زبان نویسندگان، متفکران و مدیران، با ده معنای مختلف به کار میرود. در کتاب جنگل استراتژی، هر یک از این دیدگاهها با عنوان یک مکتب در استراتژی معرفی شدهاند.
رابطهی مکتبهای مختلف استراتژی، یکی از مهمترین نکاتی است که مینتزبرگ به آن توجه دارد: «مکاتب استراتژی یکدیگر را نقض نمیکنند؛ بلکه هر یک از زاویهی متفاوتی به استراتژی نگاه میکنند.»
مینتزبرگ در ابتدای کتاب خود به حکایت فیل در تاریکی اشاره میکند و توضیح میدهد که رابطهی مکاتب مختلف استراتژی با دانش استراتژی نیز از جنس رابطهی همان انسانها با فیل است.
۱۰ مکتب مهم استراتژی عبارتاند از:
مکتب طراحی، مکتب برنامهریزی، مکتب موقعیتیابی، مکتب کارآفرینی، مکتب شناختی، مکتب یادگیری، مکتب قدرت، مکتب فرهنگی، مکتب محیطی، مکتب ترکیبی.
مینتزبرگ این ده مکتب استراتژی را در سه پارادایم کلی به شرح زیر دستهبندی نموده است:
- تجویزی
- توصیفی
- تلفیقی
پارادایم | مکتب | فرایند تدوین استراتژی |
تجویزی | طراحی | فرایند مفهومی |
برنامهریزی | فرایند رسمی | |
موقعیتیابی | فرایند تحلیلی | |
توصیفی | کارآفرینی | فرایند تخیلی و بینشی |
شناختی | فرایند ذهنی و فکری | |
یادگیری | فرایند نوظهور | |
قدرت | فرایند مذاکره | |
فرهنگی | فرایند جمعی | |
محیطی | فرایند واکنشی | |
تلفیقی | ترکیبی | فرایند تحول و دگرگونی |
رویکرد تجویزی
این رویکرد شامل نظریات مکاتبی است که شکلگیری استراتژی را حاصل یک فرایند تحلیلی و قاعدهمند میداند. هسته محوری و جوهره اصلی این پارادایم شناسایی عوامل محیطی و عوامل داخلی و ترسیم ماتریسهای تدوین استراتژیها است.
- تکوین راهبرد را بهصورت یک فرایند تحلیلی و در قالب دستورالعملهای مشخصی پیشنهاد میکنند
- جنبه اجرایی و گذشتهنگر داشته
- کمی و ساختاریافتهاند
رویکرد توصیفی
در یک بیان کلی مکاتب متعلق به این رویکرد معتقدند محیط دارای عوامل متعدد با روابط غیرخطی بوده و دارای پیچیدگیهای فراوانی است و به دلیل ماهیت پویا و تغییرات سریع از میزان عدم اطمینان قابلتوجهی برخوردار است و با توجه به این موضوع پارادایم تجویزی را فاقد اثربخشی مناسب جهت پیشبینی واقع بینانه فرصتهای محیطی و بهرهبرداری مناسب از آن میداند.
این مکاتب نگرش پیش تدبیری در تدوین استراتژی را رد نموده و معتقدند که فرایندهای گامبهگام و از پیش تعیین شده نمیتوانند سازمان را به استراتژیهای اثربخش رهنمون سازند.
در این مکاتب چیزی به نام برنامهریزی استراتژیک فاقد اعتبار لازم است و به جای آن تدوین استراتژی مناسب در زمان مناسب و اثربخشی آن مورد تأکید فراوان است. به همین دلیل این پارادایم:
- راهبرد را حاصل خلاقیت میدانند نه روشهای فرآیندی.
- از ارائه دستورالعمل مشخصی برای تدوین راهبرد اجتناب مینمایند.
- بیشتر جنبه هنری دارند.
- آیندهنگر، کیفی، شهودی و ساختار نیافتهاند.
رویکرد تلفیقی
این مکتب ترکیبی از سایر مکاتب است
- در این رویکرد انسانها بهصورت دستهجمعی بررسی میشوند.
- این مکتب فرآیند تشکیل استراتژی را بهعنوان یکی از تغییر حالتها توصیف میکند که بخش عمدهای از ادبیات تجویزی و مهارت را بر روی «تغییر استراتژیک» متمرکز میکند.
- این رویکرد تنها شامل یک مکتب است.
مطالعه بیشتر: برنامهریزی استراتژیک چیست؟
حالا به ترتیب هر کدام از مکاتب به اختصار توضیح داده میشوند:
مکتب طراحی (Design school)
منشا این مکتب به سلزنیک ( Selznick ) برمیگردد. مکتب طراحی در سادهترین شکل خود یک مدل استراتژیک سازی را ارائه میدهد. در این مکتب استراتژی عبارت است از کشف یک طرح کلی و پیاده کردن این طرح در بازار.
نظریهپردازان این مکتب معتقدند تنها یک راهبرد با اهداف سازمان بیشترین سازگاری را خواهد داشت و قادر خواهد بود سازمان را هدایت کند. فرآیند موردنظر در این مکتب بهصورت غیررسمی است.
این مکتب حداقل تا اوایل دهه ۱۹۷۰ بر فضای استراتژیک غالب بوده است و حتی امروز هم به صورت نامحسوس ابعاد آموزشی و اجرایی استراتژی را تحت تأثیر دارد. هر چند مکتب تدبیر در جایگاه اصلی خود توسعه نیافت ولی در تلفیق با سایر دیدگاه ها در زمینههای دیگر رشد کرد.
پیشفرضهای مکتب طراحی
- تشکیل استراتژی باید فرایند سنجیده تفکر آگاهانه باشد.
- مسئولیت کنترل و آگاهی باید بر عهده مدیرعامل باشد.
- مدل تشکیل استراتژی باید ساده و غیررسمی نگه داشته شود.
- استراتژیها باید از یک نوع باشند: بهترین استراتژیها از فرایند طراحی فردی نشأت میگیرند.
- فرایند طراحی هنگامی کامل است که استراتژیها کاملاً بهعنوان دورنما تدوین شده باشند.
- تنها پس از تدوین کامل این استراتژیهای منحصربهفرد، صریح و ساده میتوان آنها را اجرا کرد.
مکتب برنامهریزی (Planning school)
این مکتب با مقالات اندروز و ایگورآنسف درسال ۱۹۶۵ پدیدار شد، در اواسط دهه ۱۹۷۰ به اوج تسلط خود بر دنیای استراتژی رسید و در دهه ۱۹۸۰ به تدریج به حاشیه رانده شد، هرچند تا امروز هم به عنوان زیربنای اصلی ادبیات استراتژی مورد رجوع قراردارد.
تأکید اصلی در این مکتب بهرهگیری از مدلهای برنامهریزی است و برای تدوین راهبرد، کلیه عوامل بهصورت عوامل کمی وارد محاسبه میشوند. شرط اجرای موفقیتآمیز راهبرد سازمان مرحلهبندی آن به زیر راهبردهای جزئیتر است. در این مکتب، استراتژی عبارت است از کشف یک طرح و انجام آن بهصورت گامبهگام و رسمی.
پیشفرضهای مکتب برنامهریزی استراتژی
- استراتژیها از یک فرآیند کنترل شده و آگاهانه برنامهریزی رسمی نشأت میگیرند که به مراحل مجزایی تفکیک میشوند.
- مسئولیت فرایند کلی برنامهریزی اصولاً بر عهده مدیرعامل میباشد و مسئولیت اجرای آن عملاً بر عهده برنامهریزان ستاد است.
- استراتژیها به طور کاملاً آشکاری از دل فرایند برنامهریزی بیرون میآیند.
مکتب موقعیتیابی (Positioning school)
سومین مکتب موقعیت یابی است. ماهیت این مکتب تجویزی است و در دهه ۱۹۸۰ با تلاش های مایکل پورتر مکتب غالب بر دنیای استراتژی گردید.
در این مکتب جایگاه و موضع سازمان بستگی به ساختار بازار دارد. فرآیند تدوین استراتژی در این مکتب یک فرآیند عقلایی و تحلیلی میباشد. این مکتب علاوه بر قبول فرضیات حاکم بر دو مکتب طراحی و برنامهریزی دو اصل زیر را نیز در بردارد:
- تأکید بر راهبرد است نه بر فرآیند فرمولبندی آن
- با تأکید بر محتوای راهبرد، زمینه تجویزی را به طور قابل توجهی مورد بررسی قرار میدهد
پیشفرضهای مکتب موقعیتیابی
- استراتژیها عبارتاند از: موقعیتهای کلی و به بیان دقیقتر مشترک و قابل شناسایی در بازار.
- بازار اقتصادی و رقابتی است.
- فرایند تدوین استراتژی، عبارت است از انتخاب این موقعیتهای کلی بر اساس محاسبه تحلیلی.
- تحلیلگران با ارائه نتایج محاسبات خود به مدیران، نقش مهمی در فرایند تدوین استراتژی ایفا میکنند.
- استراتژیها از این فرایند کاملاً توسعه یافته نشأت میگیرند و دقیقاً تشریح شده به اجرا درمیآیند. در واقع ساختار بازار، استراتژیهای سنجیده مبتنی بر موقعیت را پیش میبرد و این استراتژیها نیز ساختار سازمانی را پیش میبرند.
مکتب کارآفرینی (Entrepreneurial school)
بر خلاف مکتب طراحی این مکتب فرایند تشکیل استراتژی را انحصاراً بر رهبر متمرکز میکند و تاکید آن بر فرایندهای ذهنی و روانی مثل شهود، تشخیص، عقل، تجربه و بینش میباشد. این امر موجب ارتقای نگرش به استراتژی بهعنوان یک «دورنما» میشود. درواقع در مکتب کارآفرینی استراتژی طرحی ذهنی و چشمانداز مدیر شرکت است.
پیشفرضهای مکتب کارآفرینی
- استراتژی بهعنوان یک دورنما بهویژه بهعنوان مفهوم خطمشی بلندمدت یا دورنمای آینده سازمان در ذهن رهبر نقش میبندد.
- فرایند تشکیل استراتژی در بهترین شکل خود فرایندی نیمه آگاهانه است که ریشه در تجربه و شهود رهبر دارد.
- دورنمای استراتژیک انعطافپذیر است و بهآسانی تحت تأثیر قرار میگیرد و تغییر داده میشود. ازاینرو استراتژی کارآفرینانه هم سنجیده است (ازلحاظ کلیت دورنما) و هم پیشبینینشده و اضطراری (ازلحاظ امکان تغییر در جزئیات)
- سازمان نیز انعطافپذیر است. یعنی ساختار سادهای است که تحت تأثیر دستورات رهبر قرار میگیرد.
- استراتژی کارآفرینانه شکل موقعیت را به خود میگیرد. یعنی یک یا چند جایگاه در موقعیت بازار که از سوی نیروهای رقابت مستقیم حمایت میشوند.
مکتب شناختی (Cognitive school)
در این مکتب تشکیل راهبرد بهعنوان یک فرآیند ذهنی مورد تأکید قرار میگیرد و رویکردی روانشناسانه به استراتژی سازمان دارد. تجارب به فکر و فکر نیز به عملکرد متخصصان استراتژی شکل میدهد و آن نیز به نوبه خود تجارب جدیدی را میآموزد. لذا دانش و تجربه نقش اصلی را در مکتب شناخت ایفا میکنند.
پیشفرضهای مکتب شناختی
- تدوین استراتژی یک فرایند شناختی است که در ذهن فرد استراتژیست شکل میگیرد.
- استراتژی به شکل دیدگاهها ( یعنی به شکل مفاهیم، نقشهها، طرحها و چارچوبها) ظاهر میشود که تعیین میکنند افراد چگونه از منابع ورودی از محیط استفاده کنند.
- استراتژیها همچون مفاهیم در وهله نخست بهدشواری به دست میآیند، هنگامی که عملاً به دست میآیند بسیار کمتر از اندازه بهینه هستند و در صورت ناپایداری، نتیجتاً تغییر آنها دشوار است.
مکتب یادگیری (Learning school)
نظریهپردازان این مکتب معتقدند به علت محدود بودن دانش بشری راهبرد سازمان به طور کامل قابل تدوین نیست و راهبردها در عمل و در تعامل با محیط در یک فرآیند یادگیری شکل میگیرند. از دیدگاه این مکتب شکلگیری استراتژی نوعی فرآیند نوظهور است.
مینتزبرگ یکی از طرفداران این مکتب است که بجای تدوین استراتژی قائل به شکلگیری استراتژی است.
در این مکتب استراتژیها بهعنوان الگویی Pattern از گذشته و برنامهای برای آینده ظاهر میشوند و درنهایت رفتارهای راهبردی را در شرکت تجویز میکنند.
از بین تمام مکاتب توصیفی، تنها مکتبی که توانسته است یک جایگاه واقعی برای خود پیدا کرده و بر حوزه استراتژی تسلط یابد، مکتب یادگیری است.
پیشفرضهای مکتب یادگیری
- ماهیت پیچیده و غیرقابلپیشبینی محیط سازمان که اغلب با گسترش پایگاههای اطلاعات لوازم برای استراتژی همراه میباشد، از کنترل سنجیده و پیشبینی شده جلوگیری میکند.
- در حالی که رهبر نیز باید یاد بگیرد و گاهی اوقات بتواند یادگیرنده اصلی باشد، اما عموماً این سیستم جمعی است که یاد میگیرد.
- استراتژیها به شکل الگو از دل زمان گذشته نشأت میگیرند، پس از آن شاید به شکل طرحهایی برای زمان آینده ظاهر شوند و در نهایت دورنماهایی برای هدایت کل رفتار باشند.
- این یادگیری به سبک پیشبینینشده پیش میرود و این بدان معناست که استراتژیها میتوانند در هر نوع مکان عجیبی و به هر شیوه غیر معمولی ظهور پیدا کنند.
- نقش رهبر مدیریت فرآیند یادگیری استراتژیک است که به موجب آن استراتژیهای جدید میتوانند ظهور یابند.
مکتب قدرت (Power school)
صاحبنظران این مکتب معتقدند که شکست اکثر راهبردها در فرمولبندی آنها نیست بلکه علت اصلی نادیده گرفتن منافع عمدهای از صاحبان قدرت در سازمانهاست چون در اجرای راهبرد منافع یک عده تأمین و منافع عده دیگری به خطر میافتد و آن عده که منافعشان به خطر میافتد در مقابل اجرای آن مقاومت میکنند.
بنابراین ارتباطات و مناسبات قدرت در یک سازمان باید در تدوین راهبرد دیده شود. بهطورکلی طرفداران این مکتب به استراتژی بهعنوان یک فرآیند مذاکره نگاه میکنند.
پیشفرضهای مکتب قدرت
- قدرت و سیاست، فرایند تدوین استراتژی را شکل میدهند، خواه فرآیندی در داخل سازمان باشد، خواه به شکل رفتار خود سازمان در محیط خارجیاش جلوه کند.
- استراتژیهایی که ممکن است ناشی از چنین فرایندی باشند ناگهانی و پیشبینینشده هستند و بیشتر شکل موقعیت یا ترفند به خود میگیرند تا چشمانداز.
- قدرت خرد، استراتژی سازی را تعامل از طریق متقاعدسازی چانهزنی و گاهی اوقات مواجهه مستقیم به شکل بازیهای سیاسی در میان منافع محدود و ائتلافهای متغیر بدون تسلط برای مدت زمانی قابلملاحظه میپندارد.
- قدرت کلان، سازمان را بهعنوان واحدی در نظر میگیرد که با کنترل سایر سازمانها یا همکاری با آنها و یا با استفاده از مانور استراتژیهای جمعی در انواع مختلف شبکهها و ائتلافها، رفاه خود را افزایش میدهد.
یک بیانیه مأموریت باید گسترده باشد تا اختلافات بین ذینفعان مختلف سازمانی، افراد و گروههایی که ادعای خاصی را نسبت به شرکت دارند مرتفع سازد؛ بنابراین، از دید مکتب قدرت یک بیانیه مأموریت باید نقشی مصالحهگرانه داشته باشد. ذینفعان شامل کارکنان، مدیران، سهامداران، هیئتمدیره، مشتریان، تأمینکنندگان، توزیعکنندگان، اعتباردهندگان، دولتها، اتحادیهها، رقبا، محیطزیست و عموم مردم است. ذینفعان بر استراتژیهای سازمان اثر میگذارند.
مکتب فرهنگی (Cultural school)
از دیدگاه این مکتب شکلگیری استراتژی بهمثابه یک فرآیند بوده که ریشه در نیروهای اجتماعی و فرهنگی دارد. در این فرآیند شکلگیری استراتژی حاصل توافق گروهی و آرمان مشترک سازمانی است.
در این مکتب آن نیروی کلیدی که بر تدوین و اجرای راهبرد سازمان اثر میگذارد نیروی اجتماعی فرهنگ است بنابراین، این مکتب نوعی برداشت از مکتب قدرت است. درواقع، مکتب قدرت عمدتاً نفع شخصی را موردتوجه قرار میدهد، درحالیکه مکتب فرهنگی منافع عمومی را در نظر میگیرد.
فرضیات مکتب فرهنگی
- شکلگیری استراتژی بهعنوان یک فرآیند تعامل اجتماعی، بر اساس عقاید و برداشتهای مشترک اعضای یک سازمان است.
- یک فرد از طریق فرایند فرهنگ پذیری یا اجتماعی شدن، این عقاید را به دست میآورد. فرآیند فرهنگ پذیری یا اجتماعی شدن عمدتاً ضمنی و غیرشفاهی است، هرچند گاهی اوقات تلقین رسمیتر، آن را تقویت میکند.
- اعضای یک سازمان میتوانند تنها عقایدی را که از فرهنگ آنها حمایت میکند تااندازهای شرح دهند، درحالیکه ممکن است منشأ و توضیحات آن عقاید، مبهم باقی بماند.
- در نتیجه، مهمتر از هر چیزی، استراتژی شکل چشمانداز (Perspective) را بیش از موقعیت (Position) به خود میگیرد.
- فرهنگ و مخصوصاً ایدئولوژی، تغییر استراتژیک را به اندازه تداوم استراتژی موجود تشویق نمیکنند، منتها آنها تغییرات وضعیت استراتژی کلی سازمان را پیش میبرند.
مکتب محیطی (Environmental school)
از دیدگاه این مکتب سازمانها تابعی از محیط بوده و بر مبنای این مکتب تغییرات و تحولات محیطی است که شکلگیری استراتژی را امکانپذیر میسازد. استراتژی سازمان درواقع از سوی محیط آن تحمیل میگردد. تمرکز مکتب محیطی بر عوامل خارجی و محیطی پیرامون است. عوامل محیطی بازیگران اصلی صحنه ساخت استراتژی هستند.
فرضیات مکتب محیطی
- محیط که خود را بصورت مجموعه ای از نیروها به یک سازمان معرفی می کند دارای نقش اصلی در فرآیند تشکیل استراتژی است .
- سازمان می بایستی در مقابل این نیروها پاسخگو باشد در غیر این صورت کنار گذاشته خواهد شد.
- رهبری سازمان برای تطبیق سازمان خود با شرایط محیطی نقش انفعالی خواهد داشت.
- سازمان از همگروه شدن و یکپارچه شدن در نقاطی که محدودیت منابع وجود دارد و حیات سازمان آنها به وجود منابع متصل است پرهیز میکنند.
مکتب ترکیبی (Configuration school)
به اعتقاد طرفداران این مکتب سازمان یک شکل ثابت از خود نخواهد داشت بلکه متناسب با شرایط داخلی آن و شرایط بیرونی محیط تغییر میکند. این مکتب امکان یکی شدن سایر مکاتب را مطرح میکند و میخواهد پیامهای سایر مکاتب را به صورت یک مجموعه جمعپذیر مطرح نماید.
فرضیات مکتب ترکیبی
- اکثر مواقع سازمان را می توان بر مبنای پارهای از مشخصههای پایدار آن تعریف کرد.
- برای یک دوره مشخص از زمان سازمان میتواند ساختاری پیدا کند که با شرایط و محتوای خود هماهنگ بوده و انتظار این باشد که سازمان با رفتار جدید خود گروهی از استراتژیها را قابل انجام نماید.
- این دورههای پایداری سازمان ممکن است در اثر بعضی از فرآیندهای انتقال ناپایدار گردد و سپس ترکیب دیگری ایجاد شود
- این مراحل موفقیت آمیز ترکیبی و دوره های زمانی انتقال ممکن است به صورت یک الگو درآید مانند چرخه عمر سازمانها.
- بر اساس این مکتب، فرآیند ایجاد استراتژی میتواند یک طراحی مفهومی یا طرح ریزی رسمی و تجزیهوتحلیل نظاممند یا دیدگاه آرمانی مدیریت، یادگیری مشارکتی یا سیاست رقابتی و غیره باشد. اما هر کدام باید در زمان خود انجام شوند.
مطالعه بیشتر: تفکر استراتژیک چیست؟